نیکتا کشاورز


 

نیکتا کشاورز
معلم، شاعر و یک مادر مهربان

 


از زبان نیکتا:





    باز برگی از خزان زندگی

بر زمين افﺘﺎدو عشق آغاز شد

در دلم سودای عشق ،آﺷفتگی

وز پسش شور و شرر همراز شد

گفتم ای دل اين اشارت از چيست؟

دل بگفﺘﺎ صد هزاران قصه از نو باز شد

 






 


نیکتا دختری بود که در 15 سالگی برای خواهرش مادری کرد و در 17 سالگی ازدواج کرد و در 18 سالگی مادر هم شد او مادر دو دختر و یک پسر شد و این مادری و همسری کردن او را از علاقه دیرنه اش به ادامه تحصیل دور کرد. او رویای شخصی اش را کناری گذاشت و با عشق بزرگی که در قلبش داشت مادری کرد همسری کرد و دختر غم خوار مادر و پدر شد و یار و کمک به حال خواهر. خواهرش می گوید سه ساعت قبل از مهمانی وقتی دیده است لباس خواهر مناسب نیست تمام کارهایش را رها می کند و برای او لباس می دوزد. نیکتا اینگونه زنی است همه دوست دارانش را قبل از خودش قرار می دهد.
 او مادر دلسوز و مهربان و همسری نمونه بوده و هست . 
نیکتا از دست آدم ها ناراحت نمی شود. نیکتا گاهاً از خودش می زند اما یادش نمی رود که ساندویچ فردای همسرش را آماده کند و غذا برای بچه هایش ظرف کند که برایشان ببرد. نیکتا از لذت های خودش می زند و از مادرش مانند ملایک مراقبت می کند.
اما نیکتا دختری نبود که از رویاهایش دست بکشد، و در 40 سالگی زمانی که دخترش وارد دانشگاه شد او نیز همراه با دخترش کنکور داد و همه نسل ما می داند که خواندن درسهای جبر و مثلثات و عربی و ادبیات بعد از 20 سال زمانی که مانند یک ستون وسط یک خانواده 5 نفری هستی یعنی چی اما کنکور داد و قبول شد، رشته ای که رویایش بود را قبول شد و  وارد دانشگاه شد. با وجود 3 بچه . اما او انجماش داد. نیکتا توانست لیسانس و سپس فوق لیسانس مترجمی زبان انگلیسی را بگیرد. او اکنون در تورنتو کانادا زندگی می کند در یک دبیرستان معلم است و سه فرزند موفق دارد.
و گاهی که در خلوت خود می نشیند حرفهای نگفته خود را در قالب شعری به عزیزانش تقدیم می کند.
مجموعه اشعار پیش روی شما نامش هست.


 خلاصه ای از  زبان دختر ارشدش بهاره
نیمه گمشده من




تهیه کتاب از آمازون